شروع قصه با برگشتن تو
کجا ما وکجا برگشتن تو؟
ولی نه، مانده ازچشم انتظاری
فقط یک ندبه تا برگشتن تو
دلی سبزوتناورداشت گلدان
نگاهی خیره بردرداشت گلدان
دورکعت ندبه خواند ومنتظرشد
نباریدی، ترک برداشت گلدان
شنیدم مژد? تابیدنت را
ندارم فرصت فهمیدنت را
به خورشید زمینی خیره ماندم
که تمرین کرده باشم دیدنت را
دلیل عشق مادرزادی ما!
بیا تا جان بگیرد شادی ما
بجوشد رشته رشته ازدل خاک
قنات تشن? آبادی ما
شکفتن، آرزو، لبخند، جمعه
جهان را گرچه آکندند جمعه
گذشت وبازهم باران نبارید
تحمل تا به کی؟ تا چند جمعه؟
حبیب نظاری